
نه میشه رفت نه میشه برگشت این روزایی که واس خودت ساختی
مثل جهنم بدبخت
ورس اول : مبین سکوت
میگی پول نیس اینطوری که خوب نیس همه آرزوهای من دارن میسوزن
زمینو کائنات دست به دست هم دادن
که من خراب شم تا ۱۲ شب در مغازم
میگی سر بساطم توی زمستونو سوز دلم به حالت سوخت وقتی زنتو دیدم
که بخاطر صاحب کارت روژ لبشو میزد
دخترت وسط جمعیت داشت رگشو میزد
حالا تو دنبال وجدانت میگردی از این توهم بیرون میای به احساست میخندی
تو باید بیرون بیای از این زندان بی عقلی
چون هر روز داری بارهای اضافی میبندی
با انرژیهای منفی یه کوه ساختی رفیق حسادت میکنی یو میخوای به دوستات برسی
اما روزهایی سفید با تغییر خودت میان
میدونی این روزا شده مثل تو زیاد
همخوان :
نه میشه رفت نه میشه برگشت این روزایی که واس خودت ساختی
مثل جهنم بدبخت
ورس دوم : علی اوج
همچی تکراری انگار تو زندانیم جامعه احساسی همه پر از اشکالیم
آدمای دوروورت دریده میشن یه روزی
همشون میرنو واست غریبه میشن
شدی یه دیوونه که میکنه همهرو باور توی زندگیش میکنه همهرو داور
هیچی نداری واسه از دست دادن
داری میگی که کّل.روز مصرف دارم
شدی یه عملی که میزنن توی سرش خستن از رفتارشو اون بوی بدش
زیر چشمات گود شده احساساتت گم شده
بقیه بهت میگن این یه اسگل مفت خوره
روزگارم نامرد مثل آدماش بهترین دوست من سگ چونکه با وفاس
رفیق این حالتت منو دیوونه کرده باعث شدی
اوج از اینی که هست دیوونه تر شه
همخوان :
نه میشه رفت نه میشه برگشت این روزایی که واس خودت ساختی
مثل جهنم بدبخت
نظرات شما عزیزان: